نردبان بلند لقلق میزد. یکبار پسری از نردبان بالا رفت تا توپش را از درخت بردارد؛ اما نردبان لقلق زد و نزدیک بود پسر بیفتد. مادرش گفت: «این نردبان خطرناک است. نباید از آن بالا برویم.» نردبان از کلمه خطرناک خوشش نیامد. غصهاش شد. راه افتاد و از خانه بیرون رفت. رفت و رفت تا به زنی رسید که نقاشی میکرد. زن گفت: «بهبه... چه نردبان ...
دوستان عزیز، جهت مطالعه کل مطلب، (pdf) زیر را دانلود نمایید.