از کوچه پس کوچههای تنگ و سنگلاخی روستا گذاشتند تا به منزل رجب علی میرزا رسیدند. نظرقلی در زد. مردی لاغر اندام و کوتاه قد که سنش از میانسالی گذشته بود، در چوبی دالان را باز کرد. پس از سلام و احوالپرسی نظرقلی به او گفت: «آقایون دوباره اومدن خرت رو کرایه کنن. اینا هم مهمون ما هستن. یه جوری کنار بیاین.»
در ادامه میتوانید ادامه داستان نرخ خر رجب علی میرزا را بشنوید.