مادر قبل از رفتن مریم را بغل کرد و بوسید. بعد دستی به سرش کشید و گفت: مریم جان دختر خوبی باش و مادربزرگ را اذیت نکن. من خیلی زود با یک مهمان خیلی کوچولو برمیگردم. مهمانی که همه دوستش داریم. میدانم که تو هم دوستش داری. پدر هم با خنده گفت: بله مریم جان، یک مهمان خیلی خیلی کوچولو...