دلم میخواهد بر بالهای باد بنشینم و آنچه را که پروردگار جهان پدید آورده، زیر پا گذارم تا مگر روزی به پایان این دریای بیکران رسم و بدان سرزمین که خداوند سرحد جهان خلقتش قرار داده است، فرودآیم.
از هم اکنون، در این سفر دور و دراز، ستارگان را با درخشندگی جاودانی خود میبینم که راه هزاران ساله را در دل افلاک میپیمایند تا به سرمنزل غایی سفر خود برسند؛ امّا بدین حد اکتفا نمیکنم و همچنان بالاتر میروم. بدانجا میروم که دیگر ستارگان افلاک را در آن، راهی نیست.