هنوز هیچ مطلبی وارد نشده!
هیچ نتیجهای برای جستجوی شما یافت نشد.
آخرین عناوین
من بچه شاه عبدالعظیم هستم و در خانهای به دنیا آمده و بزرگ شدهام که در هر سوراخش که سر میکردی به یک خانواده دیگر نیز برمیخوردی. اینجانب - اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، در سال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در
پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفتهاند هر که دست از جان بشوید هرچه در دل دارد بگوید
از کوچه پس کوچههای تنگ و سنگلاخی روستا گذاشتند تا به منزل رجب علی میرزا رسیدند. نظرقلی در زد. مردی لاغر اندام و کوتاه قد که سنش از میانسالی گذشته بود، در چوبی دالان را باز کرد. پس از سلام و احوالپرسی نظرقلی به او گفت: «آقایون دوباره اومدن خرت رو کرایه
داستان رستم و اسفندیار حاوی تعدادی از مهم ترین مسائلی است که در برابر انسان دنیای باستانی قرار داشته است و عجیب این است که هنوز هم این مسائل تازگی خود را از دست ندادهاند. تار و پود ماجرا ترکیب گرفته است از یک سلسله برخورد: برخورد آزادی و اسارت
ای دوست! چند به دنيا رغبت كنی و با خلق در راه طلب او تجارت كنی؟ رو درمان كار خود كن و اگر معاملت میكنی، با حق كن، كه تا خلق، سود خود نبيند، با تو معاملت نكند!
درختان را دوست میدارم *** که به احترام تو قیام کرده اند *** و آب را
من بچه شاه عبدالعظیم هستم و در خانهای به دنیا آمده و بزرگ شدهام که در هر سوراخش که سر میکردی به یک خانواده دیگر نیز برمیخوردی. اینجانب - اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، در سال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در
پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفتهاند هر که دست از جان بشوید هرچه در دل دارد بگوید
از کوچه پس کوچههای تنگ و سنگلاخی روستا گذاشتند تا به منزل رجب علی میرزا رسیدند. نظرقلی در زد. مردی لاغر اندام و کوتاه قد که سنش از میانسالی گذشته بود، در چوبی دالان را باز کرد. پس از سلام و احوالپرسی نظرقلی به او گفت: «آقایون دوباره اومدن خرت رو کرایه
داستان رستم و اسفندیار حاوی تعدادی از مهم ترین مسائلی است که در برابر انسان دنیای باستانی قرار داشته است و عجیب این است که هنوز هم این مسائل تازگی خود را از دست ندادهاند. تار و پود ماجرا ترکیب گرفته است از یک سلسله برخورد: برخورد آزادی و اسارت
ای دوست! چند به دنيا رغبت كنی و با خلق در راه طلب او تجارت كنی؟ رو درمان كار خود كن و اگر معاملت میكنی، با حق كن، كه تا خلق، سود خود نبيند، با تو معاملت نكند!
درختان را دوست میدارم *** که به احترام تو قیام کرده اند *** و آب را