هنوز هیچ مطلبی وارد نشده!
هیچ نتیجهای برای جستجوی شما یافت نشد.
آخرین عناوین
«دونا» معلم مدرسه کوچکی بود و دو سال تا بازنشستگی فرصت داشت. من هم به عنوان بازرس در کلاسها شرکت میکردم و سعی داشتم در امر آموزش، تسهیلاتی را فراهم آورم. آن روز به کلاس «دونا» رفتم و روی نیمکت ته کلاس نشستم
در بیمارستانی، دو مرد در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعدازظهر یک ساعت رو تختش بنشیند. تخت او در کنار تنها پنجره اتاق بود اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هماتاقیاش روی تخت بخوابد
باران، نم نم می بارید. مهتاب کیفش را برداشت و از خانه بیرون آمد. نفس عمیق کشید و از هوای دلنشین بهاری لذت برد. پدرش تازه به این شهر، منتقل شده بود و این اولین روزی بود که او به مدرسه جدید میرفت
روزی، روزگاری، چهار تا دوست بودند که همیشه با هم به سفر میرفتند، با هم گردش و تفریح می کردند و خلاصه اینکه در هر کاری با هم بودند
روزی روزگاری خرگوش مهربانی بود که با بقیه خرگوشها فرق داشت. همه خرگوشها گوشهای درازی داشتند اما گوشهای خرگوش مهربان کوتاه بود. او دلش میخواست مثل بقیه خرگوشها گوشهای بلندی داشته باشد اما نمیشد. گوشهای او از اول کوتاه بود
بیا تا برآریم دستی ز دل / که نتوان برآورد فردا ز گل ***
کریما، به رزق تو پروردهایم / به انعام و لطف تو خو کردهایم
«دونا» معلم مدرسه کوچکی بود و دو سال تا بازنشستگی فرصت داشت. من هم به عنوان بازرس در کلاسها شرکت میکردم و سعی داشتم در امر آموزش، تسهیلاتی را فراهم آورم. آن روز به کلاس «دونا» رفتم و روی نیمکت ته کلاس نشستم
در بیمارستانی، دو مرد در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعدازظهر یک ساعت رو تختش بنشیند. تخت او در کنار تنها پنجره اتاق بود اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هماتاقیاش روی تخت بخوابد
باران، نم نم می بارید. مهتاب کیفش را برداشت و از خانه بیرون آمد. نفس عمیق کشید و از هوای دلنشین بهاری لذت برد. پدرش تازه به این شهر، منتقل شده بود و این اولین روزی بود که او به مدرسه جدید میرفت
روزی، روزگاری، چهار تا دوست بودند که همیشه با هم به سفر میرفتند، با هم گردش و تفریح می کردند و خلاصه اینکه در هر کاری با هم بودند
روزی روزگاری خرگوش مهربانی بود که با بقیه خرگوشها فرق داشت. همه خرگوشها گوشهای درازی داشتند اما گوشهای خرگوش مهربان کوتاه بود. او دلش میخواست مثل بقیه خرگوشها گوشهای بلندی داشته باشد اما نمیشد. گوشهای او از اول کوتاه بود
بیا تا برآریم دستی ز دل / که نتوان برآورد فردا ز گل ***
کریما، به رزق تو پروردهایم / به انعام و لطف تو خو کردهایم