X
مقالات و محتوا > نتایج جستجو
آخرین عناوین
0
3720
0

معرفی کتاب های داستان - پایه اول

ما در اینجا برای بچه‌های خوبمون 25 کتاب معرفی کرده‌ایم تا دخترها و پسرهای گلمون با خواندن آن‌ها هم سوادشون بیشتر بشه و هم از داستان‌ها و شعرهای زیبای مناسب سنشون لذت ببرند
گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1401/09/28
1
17233
0

داستان - یک دانه توت فرنگی

تق تق تق ... در زدند. گوشو خرگوشه دوید در را باز کرد. یک سبد توت‌فرنگی از لای درآمد تو. آقا کلاغه از پشت در گفت: «این توت‌فرنگی‌ها را برای خارپشت خانم آوردم؛ اما خانه نیست. می‌شود وقتی‌که برگشت؛ سبد را به او بدهی؟» گوشو گفت: «باشد» و سبد را گرفت و
گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/11
0
6393
1

داستان - نردبان بلند

نردبان بلند لق‌لق می‌زد. یک‌بار پسری از نردبان بالا رفت تا توپش را از درخت بردارد؛ اما نردبان لق‌لق زد و نزدیک بود پسر بیفتد. مادرش گفت: «این نردبان خطرناک است. نباید از آن بالا برویم.» نردبان از کلمه خطرناک خوشش نیامد. غصه‌اش شد. راه افتاد و
گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/11
0
6013
0

داستان - مبلشان چاق است

ظهر بود. پوریا روی پله‌ها نشسته بود. مامان نفس‌زنان از راه رسید. در را باز کرد و گفت: «با مامان سعید صحبت کردم. از این به بعد وقتی از مدرسه برمی‌گردی؛ به طبقه پایین برو. خانه‌ی آن‌ها بمان؛ تا من از سر کار برگردم.» پوریا حسابی خوش‌حال شد. آخر سعید دوست و
گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/11
0
3351
1

داستان - لباس کهنه در مهمانی

سال گذشته همراه بابا به یک روستا رفتیم. وقتی داشتم وسایلم را جمع می‌کردم؛ بابا گفت: «لباس کهنه و قدیمی‌ات را هم توی ساک بگذار.» پرسیدم: «برای چی؟» بابا گفت: «برویم روستا خودت می‌فهمی» شب سوار مینی‌بوس شدیم. پانزده نفر بودیم؛ از کوچک تا
گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/09
0
2415
0

داستان - گندم ها رو تو خوردی؟

دم‌سیاه پشت تابلوی عطاری لانه داشت. هر روز با صدای قرقر کرکر از خواب می‌پرید. حاج‌بابا، کرکره را بالا می‌کشید یک سر تاس گندم برای پرنده‌ها می‌پاشید و کارش را شروع می‌کرد... دم‌سیاه زودتر از همه گندم‌ها را می‌دید. می‌پرید وسط و تند تند
گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/09

معرفی کتاب های داستان - پایه اول

گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1401/09/28
ما در اینجا برای بچه‌های خوبمون 25 کتاب معرفی کرده‌ایم تا دخترها و پسرهای گلمون با خواندن آن‌ها هم سوادشون بیشتر بشه و هم از داستان‌ها و شعرهای زیبای مناسب سنشون لذت ببرند

داستان - یک دانه توت فرنگی

گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/11
تق تق تق ... در زدند. گوشو خرگوشه دوید در را باز کرد. یک سبد توت‌فرنگی از لای درآمد تو. آقا کلاغه از پشت در گفت: «این توت‌فرنگی‌ها را برای خارپشت خانم آوردم؛ اما خانه نیست. می‌شود وقتی‌که برگشت؛ سبد را به او بدهی؟» گوشو گفت: «باشد» و سبد را گرفت و

داستان - نردبان بلند

گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/11
نردبان بلند لق‌لق می‌زد. یک‌بار پسری از نردبان بالا رفت تا توپش را از درخت بردارد؛ اما نردبان لق‌لق زد و نزدیک بود پسر بیفتد. مادرش گفت: «این نردبان خطرناک است. نباید از آن بالا برویم.» نردبان از کلمه خطرناک خوشش نیامد. غصه‌اش شد. راه افتاد و

داستان - مبلشان چاق است

گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/11
ظهر بود. پوریا روی پله‌ها نشسته بود. مامان نفس‌زنان از راه رسید. در را باز کرد و گفت: «با مامان سعید صحبت کردم. از این به بعد وقتی از مدرسه برمی‌گردی؛ به طبقه پایین برو. خانه‌ی آن‌ها بمان؛ تا من از سر کار برگردم.» پوریا حسابی خوش‌حال شد. آخر سعید دوست و

داستان - لباس کهنه در مهمانی

گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/09
سال گذشته همراه بابا به یک روستا رفتیم. وقتی داشتم وسایلم را جمع می‌کردم؛ بابا گفت: «لباس کهنه و قدیمی‌ات را هم توی ساک بگذار.» پرسیدم: «برای چی؟» بابا گفت: «برویم روستا خودت می‌فهمی» شب سوار مینی‌بوس شدیم. پانزده نفر بودیم؛ از کوچک تا

داستان - گندم ها رو تو خوردی؟

گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/09
دم‌سیاه پشت تابلوی عطاری لانه داشت. هر روز با صدای قرقر کرکر از خواب می‌پرید. حاج‌بابا، کرکره را بالا می‌کشید یک سر تاس گندم برای پرنده‌ها می‌پاشید و کارش را شروع می‌کرد... دم‌سیاه زودتر از همه گندم‌ها را می‌دید. می‌پرید وسط و تند تند

برچسب‌ها:
نویسندگان