یک روز دانا سی دی بازی و کتابهایش را به پوریا امانت داد. وقتی که رفت تا وسایلش را از پوریا پس بگیرد دید که پوریا کتابهایش را گذاشته زیر پایهی میز و جلد سی دیهایش را هم شکسته. دانا خیلی ناراحت شد و با پوریا قهر کرد. دانا از اون به بعد دیگه به پوریا چیزی قرض نداد و رفاقتش با پوریا بهم خورد تا اینکه یک روز ....