هنوز هیچ مطلبی وارد نشده!
هیچ نتیجهای برای جستجوی شما یافت نشد.
آخرین عناوین
دانش آموزان عزیز به فایل صوتی زیر که در وصف معلم میباشد گوش فرادهید
فراموش نکنیم اتفاقات مختلفی که در زندگی هر روز ما پیش میآید توسط دوربینهای دقیقتر و حساستری هر لحظه کارهای خوب و بد ما را ضبط میکنند و آن فیلمها در روزی بزرگ به همه ما نشان داده خواهند شد
معلمان فرشتگان خدا روی زمین هستند. این خداوندان قلم به ما تنها خواندن و نوشتن را نمیآموزند بلکه زیستن را برایمان معنا میکنند. شایسته است که ما دانشآموزان نیز به پاسداشت فداکاریها و تلاشهای مداوم معلمانمان وظایف خود را به درستی انجام دهیم و احترام و
یک روز دانا سی دی بازی و کتابهایش را به پوریا امانت داد. وقتی که رفت تا وسایلش را از پوریا پس بگیرد دید که پوریا کتابهایش را گذاشته زیر پایهی میز و جلد سی دیهایش را هم شکسته. دانا خیلی ناراحت شد و با پوریا قهر کرد. دانا از اون به بعد دیگه به پوریا چیز
یک روز مهسا از دوستش هانیه کتاب قرض گرفت. اون مدام مشغول خواندن کتاب بود. یک روز وقتی داشت با مادرش کیک میپخت، کتاب هانیه را هم گذاشته بود روی میز و همزمان مواد کیک را هم میزد و کتاب میخواند. یک دفعه مقداری از مواد کیک ریخت روی کتاب و تا مهسا اومد اون
یک دختری تصمیم میگیرد که یک کیف لوازم التحریر و تعدادی وسیله برای چند تا از دوستان نیازمندش ببرد. او با پدرش به درب منزل آنها مراجعه میکند اما برای اینکه دوستانش متوجه نشوند که چه کسی این وسایل را براشون خریده، خودش را به آنها نشان نمیدهد و از پدرش
دانش آموزان عزیز به فایل صوتی زیر که در وصف معلم میباشد گوش فرادهید
فراموش نکنیم اتفاقات مختلفی که در زندگی هر روز ما پیش میآید توسط دوربینهای دقیقتر و حساستری هر لحظه کارهای خوب و بد ما را ضبط میکنند و آن فیلمها در روزی بزرگ به همه ما نشان داده خواهند شد
معلمان فرشتگان خدا روی زمین هستند. این خداوندان قلم به ما تنها خواندن و نوشتن را نمیآموزند بلکه زیستن را برایمان معنا میکنند. شایسته است که ما دانشآموزان نیز به پاسداشت فداکاریها و تلاشهای مداوم معلمانمان وظایف خود را به درستی انجام دهیم و احترام و
یک روز دانا سی دی بازی و کتابهایش را به پوریا امانت داد. وقتی که رفت تا وسایلش را از پوریا پس بگیرد دید که پوریا کتابهایش را گذاشته زیر پایهی میز و جلد سی دیهایش را هم شکسته. دانا خیلی ناراحت شد و با پوریا قهر کرد. دانا از اون به بعد دیگه به پوریا چیز
یک روز مهسا از دوستش هانیه کتاب قرض گرفت. اون مدام مشغول خواندن کتاب بود. یک روز وقتی داشت با مادرش کیک میپخت، کتاب هانیه را هم گذاشته بود روی میز و همزمان مواد کیک را هم میزد و کتاب میخواند. یک دفعه مقداری از مواد کیک ریخت روی کتاب و تا مهسا اومد اون
یک دختری تصمیم میگیرد که یک کیف لوازم التحریر و تعدادی وسیله برای چند تا از دوستان نیازمندش ببرد. او با پدرش به درب منزل آنها مراجعه میکند اما برای اینکه دوستانش متوجه نشوند که چه کسی این وسایل را براشون خریده، خودش را به آنها نشان نمیدهد و از پدرش