هنوز هیچ مطلبی وارد نشده!
هیچ نتیجهای برای جستجوی شما یافت نشد.
آخرین عناوین
درست در جنوبیترین نقطه از کشور پهناور ما ایران؛ خلیجفارس آبی؛ با موجودات رنگارنگ و زیبا قرار گرفته است. موجوداتی که انگار آفریدگار توانا؛ هر کدام را با دقت و حوصله رنگآمیزی کرده است
من و برادرم در قلعه قایم باشک بازی میکردیم. من پشت ساعت قدیمی بزرگ قایم شده بودم و فکر میکردم برادرم من را نمیبیند. از برادرم پرسیدم چه طور من را پیدا کرد. او هم جواب داد: «از روی سایهات»
دیروز توی راهپله راه میرفتم که دیدم پرده تکان میخورد؛ فکر کردم شاید کسی آنجاست؛ اما کسی نبود. پس چرا پردهها تکان میخوردند؟ پشت پردهها را هم نگاه کردم. متوجه شدم فقط
همهی ما باید کاری کنیم تا محیطزیست بهتری داشته باشیم. ما گاهی بدون اینکه بدانیم کارهایی میکنیم که به محیطزیست آسیب میزنیم؛ مثلاً استفاده از بطریهای پلاستیکی آب. فکر کنیم در
قیچی ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ ﺷﺪ. ﺍﺯ وقتی قیچیها ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ خیلی ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻛﺮﺩﻩﺍﻧﺪ. ﺑﻴﺶﺗﺮ ﺍﻳﻦ ﺗﻐﻴﻴﺮﻫﺎ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪاحتمالا ﻛﺎﺭﻯ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﻛﻪ قیچیها ﺍﻧﺠﺎﻡ میدهند. خیاط برای بریدن پارچه به
در کتابخانه قلعه؛ یکی از آجرها با بقیه فرق داشت. من آجر را فشار دادم و خیلی تعجب کردم. با فشار دادن آن؛ در اتاقی به روی من باز شد. آنجا آزمایشگاه پدربزرگ من بود. آنجا
درست در جنوبیترین نقطه از کشور پهناور ما ایران؛ خلیجفارس آبی؛ با موجودات رنگارنگ و زیبا قرار گرفته است. موجوداتی که انگار آفریدگار توانا؛ هر کدام را با دقت و حوصله رنگآمیزی کرده است
من و برادرم در قلعه قایم باشک بازی میکردیم. من پشت ساعت قدیمی بزرگ قایم شده بودم و فکر میکردم برادرم من را نمیبیند. از برادرم پرسیدم چه طور من را پیدا کرد. او هم جواب داد: «از روی سایهات»
دیروز توی راهپله راه میرفتم که دیدم پرده تکان میخورد؛ فکر کردم شاید کسی آنجاست؛ اما کسی نبود. پس چرا پردهها تکان میخوردند؟ پشت پردهها را هم نگاه کردم. متوجه شدم فقط
همهی ما باید کاری کنیم تا محیطزیست بهتری داشته باشیم. ما گاهی بدون اینکه بدانیم کارهایی میکنیم که به محیطزیست آسیب میزنیم؛ مثلاً استفاده از بطریهای پلاستیکی آب. فکر کنیم در
قیچی ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ ﺷﺪ. ﺍﺯ وقتی قیچیها ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ خیلی ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻛﺮﺩﻩﺍﻧﺪ. ﺑﻴﺶﺗﺮ ﺍﻳﻦ ﺗﻐﻴﻴﺮﻫﺎ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪاحتمالا ﻛﺎﺭﻯ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﻛﻪ قیچیها ﺍﻧﺠﺎﻡ میدهند. خیاط برای بریدن پارچه به
در کتابخانه قلعه؛ یکی از آجرها با بقیه فرق داشت. من آجر را فشار دادم و خیلی تعجب کردم. با فشار دادن آن؛ در اتاقی به روی من باز شد. آنجا آزمایشگاه پدربزرگ من بود. آنجا